دفترچه‌ی یادداشت، برای یادآوری بعضی نکات به خود

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

تاملی اخلاقی

یا حامی...


سلام؛

یه موضوعی که همه با اون به نوعی درگیر هستند اینه که اگه از هرکس بپرسیم که اگر کسی دچار مشکلی شد، آیا نباید ناراحت بشیم و بهش کمک کنیم؟ و همه پاسخ می‌دهند که باید به اون کمک کرد و باید ناراحتشد. ولی اگه بهشون بگی که چطور با این همه مصیبت که در عالم ریخته می‌تونید سر کنید، از جواب دادن درمانده می‌شند. این همه گرسنگی که در اقصا نقاط دنیا هست. این همه ظلم و تجاوز و تبعیض، گوشه گوشه‌ی دنیا رو گرفته، و داریم خیلی راحت زندگی می‌کنیم! چرا برای افرادی که توی فلسطین هستند، در آفریقا هستند، کودکان کار شرق آسیا، این همه زندانی که بدهکارند و این همه کودک بی‌سرپرست و ...، هیچ کاری نمی‌کنیم؟ چرا حتی ناراحت هم نیستیم الان؟ یا ناراحتی رو نشون نمی‌دیم؟

کتابی می‌خوندم به اسم "وزن چیزها". یک مفهوم خیلی تازه (برای من) رو معرفی کرد، به اسم "حوزه ی اخلاقی". می‌گفت ما اخلاق و مسئولیت‌هایی که داریم رو در محدوده‌ای که خودمون تعریف می‌کنیم اعمال می‌کنیم. مثلا اوج سعادت و خوشبختی رو با دقیق‌ترین جزییات برای نزدیک‌ترین افراد زندگیمون می‌خوایم (مثل فرزندان). این خیر و سعادت رو به صورت محوتر برای فامیل و نزدیکان و بعد هم برای شهر و جامعه‌ی انسانی می‌خواهیم. احساس مسئولیتی هم داریم رو به همین صورت تقسیم می‌کنیم. اگر بچه‌ی خودم لباس نداشته باشه، بسیار ناراحت می‌شم و برای بهبود اوضاعش تلاش می‌کنم، ولی بچه‌ای آفریقایی در حوزه‌ی اخلاقی من نیست.

این توضیح می‌تونه رفتار ما رو شرح بده، ولی آیا این رفتار همچنان اخلاقی هست؟



یاعلی مددی...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی‌رضا میم

افسردگی - تعلیق

یا من اسمه دوا، و ذکره شفاء...


سلام؛

مدتی هست که افسردگیم دوباره عود کرده، و عوارضی که بر من گذاشته ذهنم رو مختل کرده. حضور ذهن و تمرکز سابق رو ندارم و بدخلق و خو شدم. عوامل بیرونی هم که برای هیچکس هیچ وقت مساعد نبوده و نیست. و آدم هایی که روی اونها سرمایه گذاری عاطفی میکنه آدم اکثرا نیستند خودشون درگیر زندگی اند.

شاید اسم این متن رو بشه دلنوشته گذاشت. یا شاید هم گلایه نامه. گلایه از خودم، غرورم، بقیه ی عیب هام، و بعد هم بقیه. غروری که آدم رو کور میکنه، باعث میشه بقیه ی عیب های خودش رو نبینه، و بقیه رو بپراکنه از اطرافش. خب بگذریم...

توی این شرایط یک سری کارها به ذهن آدم خطور میکنه که خوشبختانه تابوهای اجتماعی باعث میشه بهشون جامه ی عمل نپوشونه. البته این باعث نمیشه که ازشون حرف نزد، و از این بی تفاوتی به مرگ و زندگی -خودکشی- رجز نخوند که:



مرگ اگر مرد است آید پیش من
تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ

من از او جانی برم بی رنگ و بو
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ


شعر بخشی از غزل 1326 ملای رومی



التماس دعای خیر


یا علی مددی...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی‌رضا میم