دفترچه‌ی یادداشت، برای یادآوری بعضی نکات به خود

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گله» ثبت شده است

عید مبارکی

یا محول الحول و الاحوال...


سلام؛

رسیدن بهار طبیعت رو به همه تبریک میگم. "از خدا میخوام که آخر امسال، هم شما راضی باشید، هم خدا."

راستش من زیاد به مناسبت‌ها و عددها کاری ندارم. به قول کسی که اسمش یادم نیست، سن و اینا هم برای من عددند. و مناسبت‌ها هم به صورت یه روتین دراومده. روزمرگی که نه، سالمرگی! احساس جوانه‌زدن و انرژی گرفتن از شکوفه‌های بهاری رو خیلی ندارم و لبخند پرمهر مادر طبیعت رو در قاب جوانه‌های کوچک درختان نمی‌بینم.
دلنشین‌ترین اتفاق این چند مدت که الان در خاطرم هست، تغییر چیدمان اتاقم در مسیر خانه تکانی، و مماس شدن تختم با پنجره‌ست. و با توجه به اینکه لبه‌ی پایینی پنجره از لبه‌ی کناری تختم پایین‌تر هست، حس فوقالعادع‌ای به من میده - از جنس اون حس‌ها و اتفاقاتی که آدم دوست داره به همه نشون بده و به اشتراک بگذاره -.

اتفاق شاید متفاوت دیگری که در این مدت رخ داد، دوری چند روزه‌ی من از شبکه‌های اجتماعی و اینترنت بود. به تلگرام و اینستاگرام وابستگی زیادی نشون می‌دادم و هر لحظه منتظر بودم کسی پست جدیدی بگذاره، و این در کارآمدی روال روزمره زندگی‌م اختلال ایجاد کرده بود. البته یه سری آسیب‌شناسی دیگر هم داره که بگذریم ازشون...
توی این چندروز این نرم‌افزارها رو پاک کردم و به نوعی میشه گفت آیفونم رو کنار گذاشتم. و این حرکت در کنار اینکه با تقریب بسیار خوبی فقط با "همراه اول" ارتباط تلفنی یا اس‌ام‌اس ای دارم، کلا گوشی‌هام کنار رفت! و این خوب بود...

انی‌وی...

به جای اینکه اطلاعات شناسنامه‌ای بپرسیم توی حال و احوالای عید، از پوسته‌ی درونی یه ذره عمیق‌تر بریم، بپرسیم چی خوندی؟ چه‌کار میکنی؟ زندگی چطوره؟ در مورد احساسات بپرسیم و ...




یاعلی مددی...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی‌رضا میم

افسردگی - تعلیق

یا من اسمه دوا، و ذکره شفاء...


سلام؛

مدتی هست که افسردگیم دوباره عود کرده، و عوارضی که بر من گذاشته ذهنم رو مختل کرده. حضور ذهن و تمرکز سابق رو ندارم و بدخلق و خو شدم. عوامل بیرونی هم که برای هیچکس هیچ وقت مساعد نبوده و نیست. و آدم هایی که روی اونها سرمایه گذاری عاطفی میکنه آدم اکثرا نیستند خودشون درگیر زندگی اند.

شاید اسم این متن رو بشه دلنوشته گذاشت. یا شاید هم گلایه نامه. گلایه از خودم، غرورم، بقیه ی عیب هام، و بعد هم بقیه. غروری که آدم رو کور میکنه، باعث میشه بقیه ی عیب های خودش رو نبینه، و بقیه رو بپراکنه از اطرافش. خب بگذریم...

توی این شرایط یک سری کارها به ذهن آدم خطور میکنه که خوشبختانه تابوهای اجتماعی باعث میشه بهشون جامه ی عمل نپوشونه. البته این باعث نمیشه که ازشون حرف نزد، و از این بی تفاوتی به مرگ و زندگی -خودکشی- رجز نخوند که:



مرگ اگر مرد است آید پیش من
تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ

من از او جانی برم بی رنگ و بو
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ


شعر بخشی از غزل 1326 ملای رومی



التماس دعای خیر


یا علی مددی...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی‌رضا میم

حالت اولیه

یا فتاح...


سلام؛

دو ساعت دیگه میان ترم دارم و اومدم یه متن کوچولو بنویسم.

آقایون! خانوما! بایاس اولیه‌ی هرکس توی زندگیش خیلی تاثیرگذاره. یه علمی به بایاس میگه پیش فرض‌ها، یکی میگه تربیت و محیط خانوادگی، یکی میگه دانش قبلی، یکی میتونه بگه عادت‌های پیشین و روال! هرچی صداش بکنیم!

و بعضا میشه گفت که خیلی بده! تا به یکی سلام می‌کنی، توی ذهنش میگه الان میگه الان میاد بهم گیر میده، برای همین هم راهش رو کج میکنه و از یه طرف دیگه میره. به یکی اس ام اس میدی "کجایی؟" و شاید میخوای صرفا حالش رو بپرسی. ولی اون معلوم نیست چه تصوراتی پیش خودش میکنه و به این نتیجه میرسه که جواب دادن منجر به دردسر میشه. جوابتو -اگه بده- چهار ساعت بعد میده. و عذرخواهی هم میکنه.

قبول! من دردسر برای همه! من زحمت برای همه! ولی دلیل نمیشه تو آدم نباشی! مگه ما به خاطر بقیه خوب هستیم؟ مگه غیر از اینه که هرکس خوب بودن رو به خودش بدهکاره؟ بالاخره تکلیف ما رو مشخص کنید...




یاعلی مددی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
علی‌رضا میم