یا حبیب...
سلام؛
خوب باشید.
امروز داشتم در سایت سیدموسیصدر مطالعه میکردم که که به این بخش رسیدم. در این بخش آقای صدر در یک نوار پیامی را برای برای مرحوم صادق طباطبایی میفرستند. مرحوم طباطبایی در آن زمان تازه برای تحصیل عازم آلمان شده بودند. سفارشهای آموزنده و تکان دهنده ایشون هنوز که هنوزه بسیار کاربردی و مهمه.
توصیه میکنم همزمان با خوندن متن پیاده شده نوار، به صدای آقای صدر هم گوش کنید.
دوست عزیزم دکتر مسعود طباطبایی
مدتی است که گفت و شنود با تو روی نداد، ای بینصیب گوشم و ای بینوا دلم! بهراستی بیست سال از اولین ملاقاتمان میگذرد. در این مدت همه چیز با چرخ زمان و حوادث تغییر یافته است، جز «حقه مهر بدان نام و نشان است که بود. » به هر حال آرزومندم با هم بنشینیم و حوادث و تازههای وجود را از جلو دیدۀ روح بگذرانیم، و امکانات جدید دوستی را برای یکدیگر بسنجیم. ببینیم در این جهان پراکنده و غریبساز چقدر میتوانیم یار هم باشیم. و چه اندازه میشود بار از دوش یکدیگر برداریم. تا چه حد در هدف مشترک که راههای مختلف برایش انتخاب کردهایم میتوانیم همکاری کنیم.
در این مدت هیچ از تو خبر ندارم. و چه بسا هر دو مقصر باشیم. ولی به هر حال اکنون قاصدی که جزئی از وجود من و تو است، حامل پیامهای صمیمانۀ من و ناقل شوق زایدالوصف من خواهد بود. و همو توفیق این مکالمه را برایم فراهم کرد.
راستی به یاد داری در اولین زیارت ما، صادق هنوز وجود نداشت، او اکنون مردی است و برای تحصیل به آلمان میآید. توفیق او را که مسلماً جلوهای از موفقیت من و تو است، از خداوند میخواهم. یقین دارم تجربیات تو که به صورت اوامر و نصایح خلاصه میشود، تا حدود زیادی راه موفقیت را برای او کوتاه و مشکلات را برای او آسان خواهد کرد. اصرار زیاد من برای اقامت او در بیروت به نتیجه نرسید. شوق آلمان و تحصیلات عالیۀ آن، او را میکشاند. در هر حال تمنیات و آرزوهای مرا برای توفیق خودت و او بپذیر، و سلام مرا به خانم محترم برسان و از وضع زندگی و تحولات آن و توفیقات مکتسبۀ خود تا آنجا که ممکن است، مطلعم کن. و اگر روزی گذرت به بیروت افتاد، از دورافتادگان یادی کن.
دربارۀ صادق تصور میکنم سفارش او از من به تو صورت صحیحی نداشته باشد. جز آنکه عهد من به زندگی شرقی تازهتر است. بیش از دو سال نیست که ایران را ترک کردهام و بهخوبی میدانم نقطههای خالیماندۀ وجود او، در آلمان در اولین روزها او را به جان خواهد آورد، و وظیفۀ عمو را ـآن هم عموی مهربانـ سنگینتر مینماید. ولی امیدوارم این تکلیف موقت ولی بسیار مفید که بسا در سرنوشت او مؤثر باشد، برای آن عزیز سنگینی نکند. تو را به خدا میسپارم و توفیقات روز افزون تو را از درگاه قادر متعال خواستارم.
بسم الله الرحمن الرحیم
صادق عزیز!
شب سهشنبهای است که تصور میرود، فردای آن ما را ترک کرده، به سوی آلمان، یعنی کشوری که تا حد زیادی فعالیت در آن در سرنوشت تو مؤثر است، میشتابی. حالت فعلی ما را که مشاهده میکنی! شبی است و نیمۀ شب، همه در خواب برفتند و شب از نیمه گذشت، میزی و چراغی و اجتماعی و سیگار همایی! تصور میکنی این منظره و این صدا و این حالت، با گذشت امشب محو میشود؟ ابداً! خود این ضبط صوت، بهترین سند و گویاترین شاهد برای ابدی بودن موجودات در این جهان است. صدای مرا این ضبط صوت در خود ثبت میکند و به همراه تو، و در شبهای تو، و در روزهای تو، به گوش تو فرو میخواند. جهان ما ضبط صوت بزرگی است که صدای ما را، هر کلمهای را که از ما صادر میشود، ثبت میکند. هر حالتی را که از ما به وقوع بپیوندد، ضبط میکند، و هر عملی را که از ما صادر شود، در خود نگه میدارد. در قرآن به این آیه بر میخوریم: «وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُودًاً» [11]. همۀ افعال و اقوال و حالات، در کتاب الهی، یعنی این ضبط صوت بزرگی که همه چیز را در خود ضبط میکند، مسجل و یادداشت میشود. همه چیز محفوظ میماند تا روز حساب.
مقصود من از حساب، نه تنها حساب قیامت است و جزای الهی؛ مقصود حساب زندگی نیز هست. تصور کنیم دو نفر راهی را میپیمایند. اولی قدمی برمیدارد و قدمی میگذارد؛ گاهی میخوابد و گاهی بازمیگردد و گاهی چرت میزند و گاهی آرام میرود. دیگری ساعات خود را هدر نمیدهد و به سوی هدف خود میشتابد. بدیهی است که دومی زودتر به مقصد میرسد و اولی یا به مقصد نمیرسد و یا دیرتر. آیا میتوان شک کرد ساعاتی که بر این دو گذشته و حالاتی که این دو در این ساعات داشتهاند، در سرنوشت آنها بیتأثیر است؟ چگونه میتوان فرض کرد گامی که یکی از این دو تن در آن لحظه برداشتهاند، در حساب آخر و در روز برداشت محصول بیاثر بوده است؟
به طور کلی، آنچه از ما صادر میشود، آنچه میگوییم و آنچه میشنویم، مجسم و متبلور شده، به صورت جزای اعمال در این جهان و در آن جهان به دست ما داده میشود. آن روز است که به تعبیر قرآن میگوییم: «مَا لِهَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا»[2]. امتحانات، خود نمونۀ زندهای از حساب الهی است. و همچنین شاهد صدقی بر نتیجۀ اعمال ما در سعادت زندگی ماست.
تصور میکنم دقت در این بحث اگر با اقتناع توأم باشد، اگر طغیان و عنفوان جوانی بر این تفکر پردهای نیندازد، با کمال وضوح میبینیم، سفری که با این رنج برای تو فراهم شده است، ایامی که با نهایت تلخی بر خویشان تو میگذرد، بسیار گرانبهاتر است از آنکه به هدر رود و یا در ترسیم آیندۀ تو بیتأثیر باشد. فکر میکنم که اگر ممکن بود کسی تمام عمر را در تلاش و فعالیت و قدم برداشتن در راه حق و خیر و صلاح صرف کند، حتماً جز این شیوۀ عقل و آیین منطق نبود. ولی چه باید کرد که انسان خسته میشود. انسان نشاط هم لازم دارد. ولی به قدری که نمکی در طعام باشد، نه آنقدر که غذا را شور کند! و نه آنقدر که هدف از زندگی انس و تفریح باشد، و درس چون آبی و چون صورتی و ماسکی بر زندگی انسان قرار گیرد.
دربارۀ رعایت مسائل دینی، تصور میکنم همین مقدمهای که گفتم کافی باشد که مطالعه و رعایت صلاح ابدی همان قدر مهم است که رعایت صلاح و سعادت آیندۀ زندگی. و چه بسا سعادت ابدی بسیار پراهمیتتر از سعادت پنجاه سال یا چهل سال زندگی به حساب میآید. هرچند این دو مصلحت با یکدیگر تفاوتی ندارند. در دین اسلام، دنیا و آخرت یک مفهوم و یک واحد را تشکیل میدهند. در قرآن کریم به این موضوع چنین اشاره شده است: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» [3].
آنان که رفتار نیک و ایمان به خدا دارند، زندگی گوارا و جزای آخرت مطبوع در انتظار آنان است. دنیا و آخرت در نظر اسلام از هم جدا نیست. راه صحیح، راهی است که سعادت آیندۀ انسان را و سعادت ابدی انسان را در آنِ واحد تحصیل کند. بسیار آسان است که انسان راهی را که میرود، با قصد صالح به جا آورد. همانطور که روزی میگفتم، انسان نقاط گوناگون و عناصر مختلفی در وجود دارد. اگر بتواند راهی را انتخاب کند که تمام عناصر او ارضا شود، آن راه موفقیتآمیزتر است؛ چه، با نیروی بیشتر و متمرکزتری به سوی هدف میشتابد. طبیعی است که اگر از درس خواندن، از کار کردن، از مدرسه رفتن و حتی از خانهدار شدن و اداری بودن، قصد صالح داشته باشیم، همۀ این کارها را میتوانیم در سلک عبادت قرار دهیم.
عبادت به نماز و روزه منحصر نیست. پیغمبر اسلام به ابیذر که یکی از نزدیکترین صحابۀ اوست، میگوید: «حتی در خواب و خوراک قصد قربت داشته باش!» آری، خواب و خوراک از لوازم زندگی انسان است. سبب تأمین نیرو برای انسان میشود و موجب میگردد که انسان بتواند با نشاط بیشتری در راه خیر، در راه صلاح مردم، در راه کمک به همنوع قدم بردارد. پس خواب و خوراکی که با قصد قربت و با تصمیم بر کار نیک انجام گیرد، عبادت است. سفر کردن برای تحصیل، اگر با قصد قربت و قصد خدمت به جامعه و همنوع و خانواده، و اگر با قصد حفظ حیثیت انسان و تأمین آسایش همنوعان همراه باشد، جهاد در راه خدا محسوب میشود. آنگاه این قصد سبب میگردد که انسان در این راه با دقت بیشتری قدم بردارد. چه بسا وجود این قصد انسان را محدود میکند، ولی راه، موفقیتآمیزتر و نتیجهبخشتر است. در آیۀ دیگر میخوانیم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ» [44]. دعوتِ پیغمبر را سبب زندگی شمرده است.
با کمال تأسف، متدینین امروز معتقدند که دین فقط برای مرگ است. به این سبب، جوانان که تصور میکنند دین با راه زندگی، با کار و کوشش، و با تلاش برای تأمین آینده تطبیق نمیشود و هماهنگی ندارد، از دین اعراض میکنند. در حالی که به طور مسلم میتوان گفت، اسلام و یا هر دین خدایی، هیچ یک از غرایز اصلی و احتیاجات ضروری انسان را منع نکرده است. از خوردن و آشامیدن جلوگیری نکرده، بلکه گفته است راه صحیح را برای خوردن و آشامیدن انتخاب کنید! تجاوز نکنید! افراط در خوردن نکنید! عیناً همین ترتیب را در غریزۀ جنسی انسان مشاهده میکنیم. به هیچ وجه از این غریزه منع نشده است. در اسلام جلوگیری از این غریزه، و سایر غریزههای زندگی انسانی، رهبانیت نامیده شده و گفته شده است: «لا رهبانیةَ فی الاسلام». لیکن از تجاوز به ناموس غیر و از افراط در این امر منع شده است. آنقدر که برای زندگی لازم باشد، این غریزه نیز مانند خوردن و آشامیدن است. بهره بردن از زیباییهای زندگی و بهره بردن از نعمتهای الهی، به طور معقول و منطقی، نه تنها بیاشکال است، بلکه در بسیاری از آثار وارده از اهل بیت دیده میشود که مرغوب و محبوب خداوند است. پس میتوان راهی را رفت که بدن انسان لذت بَرَد، روح انسان شاد باشد، افکار انسان آرامش یابد، و در عین حال، خویشان انسان خشنود باشند. چه امتیازی دارند آنان که یک قسمت بزرگ از وجود خود، یعنی فطرت خداجویی را کنار بگذارند، و یا غرق در شهوات شوند، و یا از حریم اجتماع و زندگی اجتماعی کناره گیرند؟
درس باید خواند؛ مرد اجتماع هم باید بود؛ مرد دیندار هم میتوان بود! همۀ اینها با هم جمع میشوند. بلکه همۀ اینها یک راه است. آرامشی که در نتیجۀ نماز، و رضایتی که در نتیجۀ روزه، برای انسان حاصل میآید، نه تنها زحمت مختصری را که در راه به پا داشتن این عبادات میکشد، جبران میکند، بلکه آرامش، آسایش و نوری در قلب انسان به وجود میآورد، که توفیق انسان را در هدفهای تحصیلی او نیز تأمین میکند. تصور میکنم با کمال وضوح میتوان دریافت که عبادات، با تمرین، بسیار آسان میشود. انسانی که خاشع بود، با کمال سهولت به عبادات مختصری که از طرف خداوند بزرگ به او تکلیف شده است، گردن مینهد.
آنچه میتوانم بر مطالب گذشتۀ خود بیفزایم، این است که هرگاه اشکالی در یکی از بحثهای دینی برای تو و یا برای یکی از دوستانت پیش آمد، با نهایت خوشوقتی آمادۀ جواب نوشتن به نامهها هستم. اصولاً این قسمت از مکاتبات را از بهترین وظایف خود میدانم. تو خود میدانی که در هفته متجاوز از هفت ساعت در مدارس اینجا و بیروت، با جوانان سر و کله میزنم. من به آنها گفتهام که درِ سالن را میبندیم و درِ دهانها را میگشاییم. آنچه میتوانید سؤال کنید. و من آمادۀ پاسخ دادن به آنها هستم.
به نظر من، سعی در اصلاح جوانها بسیار ارزشمندتر از سعی در اصلاح بزرگسالان است. چه آنها با عبادت خو گرفتهاند؛ چه از آنها امیدی برای ساختمان مستقبل (آینده) نیست. آیندۀ ما به دست تو و امثال تو از جوانهاست. امیدواریم که از تنگنظری قدیمیان، و از تندروی امروزیان، که نتیجه و عکسالعمل آن افراط بوده است، بر حذر باشید. امیدواریم که دنیایی که نسل شما میسازد، دنیایی آزاد و آباد و آسوده باشد. دنیایی باشد که در آن عدل و حق و خیر، همراه ایمان و علم دیده شود. دنیایی که ما بتوانیم ایام پیری خود را با کمال راحتی و آسایش در آن بگذرانیم، و امیدوار باشیم که فرزندانمان آیندهای سعادتمند دارند.
تو را به خدا میسپارم، و با این جمله از تو خداحافظی میکنم، امیدوارم که همیشه خوش و موفق باشی، و ما را فراموش نکنی! و این آیه را به وسیلۀ این نوار در گوش تو میخوانم: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَادٍ» [5] «فَاللهُ خَیرٌ حافِظاً وَهُوَ أرحَمُ الرّاحِمینَ.» [6] این آیه خطاب به پیغمبر است. به او بشارت میدهد، خدایی که قرآن را بر تو نازل و واجب کرده است، به طور حتم تو را به سرانجام مقصود میرساند. او بهترین پناهدهنده و مهربانترین مهربانان است. آری، راهی که پیغمبر میرود، راهی که در راه حق و خیر و عدل باشد، قدمهایی که با تدبیر و با علم توأم باشد، حتماً به سرانجام خواهد رسید. این آیه برای ما تفألی است از وضع آیندۀ تو. خداحافظ و نگهدار تو.
------
[1]. «در هر کاری که باشی و هر چه از قرآن بخوانی و دست به هر عملی که بزنی، هنگامی که بدان میپردازی، ما بدان ناظر هستیم.»، (یونس، ۶۱)
[2]. «این چه دفتری است که هیچ گناه کوچک و بزرگی را حساب ناشده رها نکرده است.» (کهف، ۴۹)
[3]. «هر زن و مردی که کاری نیکو انجام دهد، اگر ایمان آورده باشد، زندگی خوش و پاکیزهای بدو خواهیم داد و پاداشی بهتر از کردارشان عطا خواهیم کرد.» (نحل، ۹۷)
[4]. «ای کسانی که ایمان آوردهاید، چون خدا و پیامبرش شما را به چیزی فراخوانند که زندگیتان میبخشد، دعوتشان را اجابت کنید.» (انفال، ۲۴)
[5]. «آن کس که قرآن را بر تو نازل کرده است، تو را به وعدهگاهت باز میگرداند.» (قصص، ۸)
[6]. «خدا بهترین نگهدار است و اوست مهربانترین مهربانان.» (یوسف، 63)
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.