یا محمود...


سلام؛

حدود یک ماه از شروع سال جدید گذشته. تابستون پر باری داشتم. هم مطالبی رو یاد گرفتم، و هم مشغول به کار شدم. البته دل ِدو نفر رو رنجوندم، که در صدر فعالیت‌هام از لحاظ اهمیت قرار می‌گیره. خیلی در امر رنجوندن افراد عزیز پرسابقه شده‌ام.

دستآورد جدیدم دریافت لقب مازوخیست برتر از یکی از دوستانم بود. مازوخیست به معنی ِخودآزار. گفت که توی روابط احساسی، تو خودتو خیلی اذیت می‌کنی. خودش تعبیری متفاوت و امروزی از روابط احساسی ارائه می‌داد. یه چیزی که خیلی واقع بینانه بود. می‌گفت که تو که به عشقای توی کتابا اعتقاد داری، خودت رو الکی اذیت می‌کنی. محبتت رو می‌ریزی توی دلت و به دلایلی ابرازش نمی‌کنی، و خودت زجر می‌کشی. آخر سر بهش گفتم که آب و گل من رو اینجور تنیده‌اند. اذیتم نکن.

هی دارم سعی می‌کنم قلق کودک درونم رو به دست بیارم. براش کلی پاستیل خریدم، کتاب خریدم، پیاده‌روی بردمش. ولی هیچ تاثیری نداشته. پیشرفت، اصلاح و بهتر شدن توی زندگیم کمه، و به شدت آزاد دهنده شده. آدم افتضاحی هستم و کسی رو ندارم که بهم بگه. نمی‌دونم چطور افتضاحی هستم. و اینکه باید چطور بهتر بشم. یه حس کلی هست فقط.

فعلا خسته‌م. و این خستگی داره طولانی میشه. این خستگی داره آزار دهنده برای خودم و روابط اجتماعیم میشه.
می‌خوام بداخلاق بشم برای مدتی. باعث میشه که آدما ازت فاصله بگیرند. یه حریمی رو برای حفاظت از خودشون حفظ کنند. تا آسیب نبینند.

بداخلاق بودن یه سیستم دفاعیه.



یاعلی، مددی، مددی خواهشا...