یا مجیر...

سلام؛
رسیدن ماه مبارک رمضان، اتمام ترم تحصیلی و امتحانات و آمدن تابستان رو تبریک می‌گم.

بعضا فکر میکنم که هویت یه آدم به چیه؟ میدونم که جواب های زیادی براش وجود داره، ولی میخوام در مورد جواب هایی که من باهاشون درگیرم بنویسم.

حسی که این چند وقت دارم حس بریدگی و عدم تعلقه. زندگی آشناهای مختلف در زمینه‌های متعدد، مثل هم مدرسه ای سابق، هم کلاسی سابق، همکلاسی الان، دوست، همکار و الخ رو دارم دنبال میکنم، و میبینم که حال که اتفاقی که مارو به هم پیوند داده بوده تموم شده -یا حداقل فعلا خبری ازش نیست-، به من یک حس غریبگی دردناکی-حسی ناشناخته که تیره ست- میده. دیدن اتفاقاتی که اکثر یا همه افراد شرکت کننده در اون -مثلا یک دورهمی- آشنا هستند، و تو در این اتفاقات جایی نداری.
اگر در هیچ اتفاقی در حال حاضر درگیر نباشی، و هیچ ارتباطی با دنیای اطراف نداشته باشی-اعم از کار و درس و مطالعه و حتی دیدار و چت کردن با افراد زنده-، احتمالا شرایط سختی برات فراهم میشه.
برای من این وضعیت به شکل افسردگی بعد از امتحانات خرداد ماه بروز میکنه، که نتیجه ش هم خونه نشینی و ساعت‌ها نشستن و خیره موندن به دیوار روبروئه. و ناخودآگاه این سوال/گلایه برای من پیش میاد که چه غلطی داری میکنی؟ هویت تو رو افرادی که اطرافت هستند تشکیل میدند؟ اگه آدم توی دلش جوابش مثبت باشه اوضاع خیلی خرابه. و اگر نه، این وضع زندگی نیست. باید اصلاح بشه.

باید اعتراف کنم که زندگی بدون بقیه سخته، ولی ممکنه. جسارت میخواد. جسارت ...


(ماه رمضون هم خیلی داره ازم انرژی میگیره، زندگی رو مختل کرده:|)
بابت از هم گسیختگی متن عذر میخوام، چیزی که مینویسم آیینه تمام قدی از ذهنمه.



یاعلی مددی..
التماس دعای خیر